صبا دختري كه مي نويسد

ساخت وبلاگ
قسمت اول:نور افتاب توی چشمم افتاده بود و کبوتر های خیر ندیده پاهایم را گاز گاز میکردند;  دستم را چنان روی دماغم کشیدم که ممکن بود کنده شود ، چشم هایم را باز کردم و چهار زانو نشستم. همه جای پاهای سیاه و کبودم یک لکه پیدا میشد . صدای زهرا را شنیدم که سعی داشت اسمم را صدا بزند ، می توانستم دندان هایش را تصور کنم که با گفتن اسمم به هم کشیده می شوند و صدایی می دهند که معمولا مشتری ها با شنیدن آن ، صورتشان را چین می اندازند . به هر حال که اسم من خیلی خاص جلوه می داد چون فقط با گفتن اسم من دندان هایش به هم ساییده میشد! من در زندگی ام داستان های زیادی گفتم ولی چیزی نداشتم که آنهارا بنویسم. اما در این صبا دختري كه مي نويسد ...ادامه مطلب
ما را در سایت صبا دختري كه مي نويسد دنبال می کنید

برچسب : روزنامه,شده, نویسنده : fsababigdeli4 بازدید : 10 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:54

قسمت سوم:به این ترتیب در سن پانزده سالگی اولین کتابم را فروختم ,بدون معطلی به سمت فروشگاه یورتمه رفتم اما وقتی به آنجا رسیدم فهمیدم که آن روز کریسمس است و تعطیل است . تمام روز های تعطیل در انتظار یک عینک به سر بردم و با خودم فکر مبکردم که عینکم چه شکلی دارد ؟! صبح زود اولین نفری که صدای زنگوله در مغازه را درآورد من بودم ,بعد از کلنجار رفتن بسیار با چشم های نقطه ایم عینکی را انتخاب کردم که مغازه دار گفت برایم بزرگ است و به جایش عینک کوچک تری را انتخاب کردم که خیلیم راضی نبودم اما خب باز هم از شادی یک عینک جدید کم نمی شد ! عینک را به چشمانم زدم و جلوی آینه رفتم ,تا به آن وقت خودم را آنقدر شفاف ن صبا دختري كه مي نويسد ...ادامه مطلب
ما را در سایت صبا دختري كه مي نويسد دنبال می کنید

برچسب : روزنامه,شده, نویسنده : fsababigdeli4 بازدید : 13 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:54

قطره می ترسید

به ابر گفت من می میرم اما جوابی نشنید 

قطره گفت مادرم نگذار بر چنین سرنوشتی دچار شوم

ابر رهایش کرد

قطره کج شد 

کشیده شد

پهن شد

سپس درخت او را در اغوش کشید

قطره به برگ گفت مادرم ....

اما پاسخی نشنید

قطره لیز خرد و در برکه فرو رفت

به برکه گفت مادرم...مادرم

باز هم صدایی نیامد

قطره خاموش شد 

سپس شنید که همه قطره ها می گفتند مادرم...مادرم.....

از برکه از ابر از دریا و از توفان

سپس قطره نیست شد

صبا دختري كه مي نويسد ...
ما را در سایت صبا دختري كه مي نويسد دنبال می کنید

برچسب : قطره,قطره فلوکورت,قطره ورزشی,قطره تنگ کننده واژن,قطرة حب,قطره گرفتگی گوش,قطره چکان,قطره سیپلکس,قطره آب,قطره ویتاگنوس, نویسنده : fsababigdeli4 بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 4:35

بخند اسمون انقدر خندید تا دهانش جر خرد بعد ماه و ستاره ها قل خردنو افتادن پایین فاضلاب ها گرفته بود و کلاغ ها رفته بودند دیوار نفسی کشید و قولنجش را شکست کاغذ دیواری از بالا تا پایین جر خرد   انگشتمو گذاشتم روی حلزونی که روی شیشه پنجره بود بعد کشیدمش پایین و صدای جیغ پنجره توی گوشم پیچید طعم کبود زندگی از گنبد ها بیرون می زد درختان روی زمین می افتادند و نعره می کشیدند اما از دور مثل اواز گنجشک ها بود ابر های خیس و تنها خودشان را روی چمن های خشک میکشیدند و اسمان کبود و خورشید قرمز را رها میکردند روی زمین گلی دراز کشیدم و صدای ملچ ملچ گل ها را شنیدم انگشتم صبا دختري كه مي نويسد ...ادامه مطلب
ما را در سایت صبا دختري كه مي نويسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsababigdeli4 بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 4:35

گرسنه اش بود 

آنقدر فرش را خرد تا اتاق لخت شد و بعد با شکمی که قوس بلندی داشت به خواب رفت

بیرون از خانه کلاغ ها بی وقفه جیغ میکشیدند و تا چشمشان به تکه نانی می افتاد دیگر حالیشان نمیشد بچه ای هم زاییده اند این شهر غریزه شان را کشته بود  

جوجه های گرسنه روی شاخه های درخت سنگینی میکردند و با هر جیغشان درخت بیشتر خم می شد  اخر هم خودش را روی دیوار ترک خرده ای انداخت

صبا دختري كه مي نويسد ...
ما را در سایت صبا دختري كه مي نويسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsababigdeli4 بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 5:38

ترش ترین طعمی که از حلقت عبور کرد بزاق دهانت بود و تلخ ترینش شیر مادرت وای بر شعر شعورتان که عالم را مست میکند میتوانم زمزه ی ترک هارا بشنوم ترک های چوب و سنگ و دیوار   وبعد گند ترین مزه ای که در ریه هایت رسوب کرد مزه ی هوا بود حالا دیگر نمی توانم به یاد بیاورم که چقدر بزاقم مزه ی گندی میدهد چون به آن عادت کردم به همه ی عادت هایم عادت کردم عادت به بد بودن احمق بودن کثیف بودن کله ام به سقف بی نهایتی خرد که همه می گفتند ته ندارد و بعد محکم به زمین خردم و سرنوشتم مریض شد  ای سقف بی نهایت بگذار بگویم چقدر بی نهایتی صبا دختري كه مي نويسد ...ادامه مطلب
ما را در سایت صبا دختري كه مي نويسد دنبال می کنید

برچسب : طعم گیلاس,طعمية,طعم شیرین خیال,طعم گیلاس دانلود,طعم شیرین رمان,طعم شیرین خیال گروه دال,طعم گیلاس نقد,طعم مر بالانجليزي,طعمه ماهی کپور,طعمه ماهیگیری, نویسنده : fsababigdeli4 بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 5:37

فریاد های گوش خراشش را هیچ کس نمی توانست بشنود هیچ کس

کاش باد او را با خود ببرد و از این دنیا محوش کند تا همیشه بودنش نابو شود و آدم ها هاج و واج بمانند و انقدر گریه کنند تا زمین بالا بیاورد به روی مغز های پوکشان و گوش های کرشان و دهن هایشان که مدام اربده میکشند

کاش میمرد و خدا دست هایش را از اسمان اویزان میکرد

 

صبا دختري كه مي نويسد ...
ما را در سایت صبا دختري كه مي نويسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsababigdeli4 بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 5:37

  من با خودم فکر کردم اگر ... من امروز رفتم حمام ، یکی از موهای من روی آب افتاد  و قایق مورچه ای شد . وان حمام ما  برای مورچه رودخانه ای بزرگ بود .  مورچه با دستان کوچکش پارو می زد ، او داشت داخل چاه وان می رفت  و من می خواستم او را نجات دهم ولی نشد ! آن شب من خواب دیدم ... مورچه ای را نجات دادم . و آن مورچه با من حرف می زند . وقتی از خواب بیدار شدم ، همان مورچه ی خیس روی میزم بود . از او پرسیدم تو چطوری به اینجا آمدی ؟  وای خدای من ! مورچه داشت با من حرف می زد . بله درست شنیدم او گفت : "خودم هم نمی دانم ، وقتی چشمهایم را باز کردم دیدم وسط زمین حمام شما هستم"  من گفتم :"کا صبا دختري كه مي نويسد ...ادامه مطلب
ما را در سایت صبا دختري كه مي نويسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsababigdeli4 بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 22:02

  دیگه بهش سر نمی زدم دیگه بهش اهمیت نمی دادم . تا اینکه یک روز احساس کردم او دارد با من حرف می زند .جلو رفتم و یکی از آهنگ های دلخواهم را زدم  . انگار داشت یک چیزی به من می گفت احساس کردم وسط یک جنگل هستم و پرندگان آن جنگل با من یک صدا می خوانند . من وسط آب بودم روی یک سنگ زیبا  که رویش خزه داشت و یک گل بزرگ زیبا کنارم بود که روی آن پر ار پرندگان رنگارنگ بود. ماهیها سرهایشان را از آب بیرون کرده بودند و با ما می خواندند. من نزدیکهای یک ربع بود که توی فکر و خیال بودم . بله من از این به بعد هر روز با ویلن ام  می رم توی اون جنگل قدیمی صبا دختري كه مي نويسد ...ادامه مطلب
ما را در سایت صبا دختري كه مي نويسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsababigdeli4 بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 22:02

*در این دنیا جایی برای فرشته ها نیس* یه دفه شونزده سالم شد  بر خلاف چیزی که تصور میکردم کم کم بزرگ نشدم و یه صبح پا شدم دیدم بزرگ شدم حالا دیگه اثری از صبای 4 ساله نیس  من که هیچی یادم نیس به هر حال بازم دم خاله میترا گرم که حرفامو مینوشته          زندگی شوخی نیس  خاله میترام ازدواج کرد بچه دار شد سر کار رفت دیگه کسی برای من وقت نداشت  سکوت و سکوت سکوتو با نقاشی بهتر میشد گفت به خاطر همین نوشتنو گذاشتم کنار دیگه نفهمیدم چیشد اما یه دفه شونزده سالم شد واقعا چقدر مزخرف حتی غم انگیزم نیس فقط مزخرفه همین   صبا دختري كه مي نويسد ...ادامه مطلب
ما را در سایت صبا دختري كه مي نويسد دنبال می کنید

برچسب : آدم بزرگ,آدم بزرگ ها,آدم بزرگا,آدم بزرگ شازده کوچولو,آدم بزرگ ها شازده کوچولو,بزرگترین آدم برفی جهان,بزرگترین ادم برفی دنیا,بزرگترین ادم کش جهان, نویسنده : fsababigdeli4 بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 22:01